شماره ( 245) سه شنبه ( 31) سنبله ( 1394) / ( 22) سپتمبر ( 2015)
دكتر علي محمد حق شناس
استاد گروه زبان شناسي
چكيده
در اين نوشته كوشيده ام پاسخي براي اين سوال پيدا كنم كه : آيا در شعر حافظ هيچ نشانه اي دال بر اثر پذيري حافظ از شعر مولانا هست و يا نه؟ در انجام اين كار، خود را به دو دليل ناگزير از تفكيك حساب محتواي شعر اين دو شاعر از حساب صورت آن يافته ام: يكي به دليل سرشت تغيير گزير و ايستاي معاني و مضامين در هر فرهنگ سنتي…، و ديگري به دليل ضرورت بهره گيري از دو پايگاه نظري متفاوت (يعني نظربه بينامتنيت و نظريه استعاره و مجاز مرسل)، به ترتيب ، براي تحليل محتواي شعر و تحليل صورت آن. حاصل كوشش من اين بوده است كه، به لحاظ محتوي، تنها مي توان نشان داد كه ميان اين دو شاعر نوعي همدلي معطوف به هم فرهنگي وجود دارد و، لحاظ صورت، شعر اين دو هيچ شباهتي با يكديگر ندارد، چه، اولا شعر مولانا شعري صورت شكن است ؛ حال آن كه شعر حافظ شعري است سخت صورتگرا، ثانياشعر مولانا شعر سلوك در راستاي محور همنشيني است، حال آن كه شعر حافظ عروج در راستاي محور جا نشيني است ، و ثالثا حافظ ، به شهادت شعراو ، از مولانا بيش از آن مضمون و صورت در جهت بهينه سازي وام نگرفته كه از شاعران ديگر مضمون و صورت وام گرفته است.
واژه هاي كليدي: مولانا، حافظ، محتوي، صورت، بينامتنبت، استعاره، مجاز مرسل.
1. درآمد
سال 2007 ميلادي را يو نسكو سال مولانا جلال الدين محمد مولوي اعلام كرده بود. در آن سال ، نشست ها و همايش هايي درباره مولانا برپا شد و كتاب ها و مقاله هاي فراواني درباره او نوشته شد ، همه بدان مقصود كه جايگاه اين شخصيت يگانه را در فرهنگ ما ودر فرهنگ جهاني تعيين كنند و ببينند نقش اين مرد گران قدر در تكوبن فرهنگ به طور كلي و در ارتقا آن چه بوده است و آن همه به چه مي سنجد.
در آن سال ، يك سوال كه بسيار مطرح شد و در مجامع مختلف بحث فر اوان درباره آن در گرفت اين بود كه مولانا از شخصيت هاي فرهنگي پيش از خود چه مايه اثر پذيرفته ودر شخصيت هاي پس از خود چه مقدار اثر گذاشته است . در آن ميان ، از جمله پاي حافظ به ميان آمد تا معلوم شود ميان مولانا و حافظ چه اندازه اثر بخشي و اثر پذيري احتمالا وجود داشته است. آنچه در زير مي آيد گزارشي از جست و جوها و تاملاتي در همين زمينه اخير است، اما نخست بايد به تمهيد مقدماتي روش شناختي و نظري بپردازيم.
2. ضرورت روش شناختي تفكيك محتوي از صورت
در تعيين نوع و ميزان اثر پذيري حافظ و مولانا ، ضروري است حساب محتواي اشعار آنان را از حساب صورت آن ها جدا نگه داريم. اين ضرورت دو دليل دارد :يكي اينكه محتواي اشعار اين دو شاعر به فرهنگي تعلق دارد كه ، دست كم، در روز گار مولانا و حافظ فرهنگي سنتي بوده است و در فرهنگ هاي سنتي معاني و مضامين سرشتي تغيير گزير و ايستا دارند . در چنين فرهنگ ها فقط واقعه هاي دوران ساز مي توانند تغيير و پويشي در آن زمينه ها به وجود آورند، و چنين واقعه ها كم رخ مي دهند ت. همين سرشت تغيير گزير و ايستا سبب مي شود فضاي معنائي كل فرهنگ قرن ها ثابت بماند و در ميان مردمي كه قرن ها از هم فاصله دارند نوعي هم فرهنگي پديد آيد . حاصل چنين وضعي ، خواه ناخواه ، آن است كه فضاي فكري شاعران در چنين فرهنگي ، اگر نه همانند ، باري بسيار شبيه هم باشد. و اين خود سبب مي شود كه اشعار آنان از نوعي هم محتوائي معطوف به همفر هنگي بر خوردار گردند. در چنين فرهنگي آنچه در تعيين اثر بخشي و اثر پذيري شاعران مي تواند راه گشا باشد ، رگه هاي همانند در محتواي اشعار آنان نيست، كه همگي ، احتمالا ، حاصل همدلي معطوف به هم فرهنگي اند ، بلكه رنگ هاي ناهمانند در محتواي آن اشعاراست كه عموما يا پيامد بروز واقعه هاي بزرگ در گذار زمان اند يا نشانگر فرديت شاعري كه در معرض اثر پذيري بوده است ، و اين در مورد محتواي شعر مولانا و حافظ هم، البته ، صادق است .
اما و ضع صورت شعر در جوامع سنتي تا حدود زيادي با وضع محتواي آن فرق دارد. چه ، هر چند صورت هم در چنين جوامعي ، اساسا ، نا متغير و ايستاست، با اين همه، اين جنبه از شعر ، جا و مجال بيشتري براي اعمال سليقه هاي فردي و هنرنمايي ها و جلو ه گري هاي شاعر باز مي گذارد. يك دليل درستي اين مدعا هم وجود اشعار هم محتواي بي شماري است كه هر كدام در سبك فردي يا ادواري ديگر سروده شده اند ، واين دور از انتظار نيز نيست. چه ، صورت و صورتگري ، به هرحال ، عرصه اصلي آفرينش گري هنري و لذات ادبي است . از اين رو توجه در صورت اشعار ، از جمله اشعار مولانا و حافظ ، وسعي در باز يابي وجوه تشابه ووجوه تفاوت آن ها به مراتب ثمربخش تر از جستجوو سنجش محتواي آن ها است .
دليل ديگر اينكه براي تحليل محتواي اشعار ، از جمله ، اشعار مولانا و حافظ به يك نوع نظريه نياز است و براي تحليل صورت آن ها به نظريه اي از نوعي ديگر. چه ، هر يك از محتوي و صورت مقتضيات خاص خود را دارد و ما در انجام اين كار براي تحليل محتوايي اشعار از نظريه بينامتنيت بهره جسته ايم و براي تحليل صوري از نظريه ياكوبسن درباره مجاز مرسل و استعاره ، و اين هر دو را در بخش بعدي خواهيم ديد.
3. مباني نظري
هدف در اين نوشته طرح و شرح مبسوط مباحث نظري نيست ، بلكه اشارتي است در حدي كه چار چوبي براي تحليل فراهم آيد.نظريه بينامتنيت را ژوليا كويستوا و هارولد بلوم پيش نهادند.در اين نظريه به رابطه هرمتن با متون ديگري توجه مي شود كه به لحاظي با آن سنخيت داشته باشند. از اين نظر گاه ، گفتمان موجود در هر متني با گفتمان هاي موجود در متون ديگر در همان رابطه اي قرار مي گيرند كه سو سور ميان زبان وگفتار بر قرار كرده است بدين معني كه شرط درك هر گفتمان ، آگاهي از گفتمان هاي هم سنخ آن است ، در ست همان طور كه درك هر گفتار نيز در گرو و بر خورداري از دانش پيش داده زبان بخصوصي است كه گفتار مزبور بدان تعلق دارد افزودن بر اين رابطه هر گفتمان با گفتمان هاي ديگر را، مثل رابطه گفتار و زبان ، رابطه اي نهفته در ناخود آگاه و ناگزير ناشناخته مي دانند. به ياد سپردني است كه بينامتنيت در اين مفهوم هيچ ربط با سنخيتي با آنچه در فن بديع با نام هاي تلميح و اقتباس و استقبال و جز آن مطرح مي شود، ندارد.
از طرف ديگر، نظريه يا كوبسن درباره استعاره و مجازمرسل هم با آنچه ذيل همين دو اصطلا ح در فن بياني آيد تا حدود زيادي متفاوت است يا كوبسن اصطلاح استعاره را، كمابيش، در مفهوم هرصناعت يا هر شگردي به كار مي بندد كه حاصل گزينش عنصري هم ا رز از ميان عناصر موجود در امتداد محور جانشيني و آن گاه فرافكني آن عنصر در امتداد محور هم نشيني باشد . مثل وقتي كه كلمه ( غنچه ) را به عنوان يك اسم از محور جانشيني بر مي گزينيم و آن را به جاي كلمه (لب ) به كار مي بريم ، تنها بر اين اساس كه غنچه و لب، چون هر دو اسم اند هم ارزند . آن گاه كلمه (غنچه) را با كلمه (خندان) در امتداد محور هم نشيني تركيب مي كنيم تا مثلا ،عبارت (عنچه خندان يار) را بسازيم.
اصطلاح مجاز مرسل را هم ياكوبسن در مفهوم هر صناعت يا هر شگردي به كار مي گيرد كه حاصل گزينش عنصري مجاور با عنصر ديگري در امتداد محور هم نشيني وآن گاه جا يگزيني عنصر اول به جاي عنصر دوم باشد . مثل موقعي كه كلمه (مولانا) را به عنوان عنصر مجاور با (جلال الدين محمد مولوي) از امتداد محور هم نشيني در جمله (مولانا جلال الدين محمد مولوي صاحب مثنوي معنوي است.) بر مي گيريم و با جا يگزين كردن اولي به جاي دومي جمله اي مي سازيم به شكل (مولانا صاحب مثنوي معنوي است) با اين مقدمات روش شناختي و نظري، اينك به سراغ اشعار مولانا و حافظ برويم تا ببينم چه مرتبه از اثر بخشي و اثر پذيري در اشعار آن دو مي تواند و جود داشته باشد.
بقیه در آینده