به بهانه روزجهانی منع خشونت با زنان
گردآورنده : داودسیاووش
عطوفت ومهربانی مولانا را به جایگاه زن در کانون خانواده واجتماع از این زاویه میتوان به خوبی درک کرد ،که وقتی آگاهی یافت که سلطان ولد فرزندش با فاطمه خاتون عروسش کدورت خاطر پیدا کرده ، در نامه یی او را مخاطب قرار داده به رفتار نیکو با همسرش فراخواند.استاد بدیع الزمان فروزانفر در رابطه به رشته دوستی ووصلت خانواده سلطان ولد با خانواده فاطمه خاتون دختر صلاح الدین زرکوب مینویسد:
«قطع نظر از قرابت جانی و خویشی معنوی مابین خاندان مولانا وصلاح الدین زرکوب نزدیکی و خویشاوندی صورت هم برقرار گردیده بود ودخترصلاح الدین زرکوب را که فاطمه خاتون نام داشت با بهاءالدین فرزند مولانا معروف به سلطان ولد عقد مزاوجت بستند و مولانا در شب اول عروسی این غزل را به نظم آورد:
بادا مبارک در جهان سور و عروسی های ما
سور و عروسی را خدا ببریده بر بالای ما
ودر شب زفاف این غزل را فرمود:
مبارکی که بود در همه عروسی ها
در ین عروسی ما باد ای خدا تنها
این وصلت مابین سنه 647 و 657 اتفاق افتاده است .
از فرط علاقه یی که مولانا به خاندان شیخ صلاح الدین داشت (پیوسته فاطمه خاتون را کتابت و قرآن تعلیم میداد) ووقتی که او از شوی خود سلطان ولد رنجیده خاطر گشت مولانا به دلجویی وی در ایستاد و فرزند را به نیکو داشت او مامور کرد و یک نامه از آثار مولانا در دلجویی فاطمه خاتون و نامه دیگر در توصیه او به سلطان ولد موجود است»
زندگینامه مولاناجلال الدین محمد بلخی مشهور به مولوی
تالیف : بدیع الزمان فروزانفر (ص99-100)
توجه خوانندگان را به نامه مولانا به فرزندش سلطان ولد در این زمینه جلب مینمایم:
فرزند عزیز … بر رسته در نصیحت و مهرنی بر بسته از فرط این شفقت چند حرف مشوش نوشته بیدل و بیدست نه هوشیار و نه مست ونه نیست و نه هست در وصیت جهت رعایت شاهزاده ما و روشنایی دل و دیده ای ما و همه عالم که امروز در حواله و حباله آن فرزند است… جهت امتحان عظیم امانت سپرده شد توقع است که آتش در بنیاد عذر ها زند و یک دم و یک نفس نه قصد و نه سهو حرکتی نکند و وظیفه مراقبتی را نگرداند که در خاطر ایشان یک ذره تشویش بی وفایی و ملالت در آید خود ایشان هیچ نگویند از پاک گوهری خود و عنصرشاهزادگی و صبر موروث بر رسته.
اما حذر از مرصات و اشحات و شاهد و مشهود ارواح الهی که مراقب ذریات و طیبات ایشان است که … الله الله و از بهر سپید رویی ابدی این پدر و از آن خود و از آنهمه قبیله خاطر ایشان را عزیز عزیز عزیز دارد و هر روز را و هر شب را چون روز اول و شب زفاف دارد در صید کردن به دام دل و جان نپندارد که صید شده است و محتاج صید نیست که آن مذهب ظاهر بینان است… که ایشان نه از آن عنصر اند که کهنه شوند، نصرت عنایت ازلی از آن وافر تر است که در و دیوار ایشان منور و معطر نباشد … قسم به جماداتیست که روزی قدم ایشان بدان جا رسیده است تا مرتبه … که هیچ گله نکرده اند و پیغام نکرده اند نه به ایماء نه به اشارت نه تعریض بلکه شکر ها ودعای متواتر و متعاقب وصد آزادی از حسن معاشرت و مروت و دل داری و دقایق مراقبت الابی گفت: خلق و اشارت ایشان چند روز است که از صدای عالم و ورای عالم صورت صورت بی صورت به گوشم می آید و مرا می خلد ندانم که حکایت حال است یا آمال ، امتحان نقد است یا نسیه فی الجمله … و این وصیت را مکتوم دارد و محفوظ و با هیچ کس نگوید حدیث این نبشته که در این سریست و سخن های دیگر تتمهء این و مخلص را این در خاطر است که امکان نوشتن نیست اما چون پاس این بدارد و نگوید که میدارم دگر چه کنم از برکت آن پاس داشتن آن با قی که معلوم او نیست معلوم او شود و چیز دیگر نیز مزید… جاوید بیدار باد و هوشیار در این کمینگاه با اخطار امین یا رب العالمین هر که را دوست دارد … اندک زلت او را صد هزار مکافات کند و آن دیگران را به کوه ها نگیرد و هرکه را سر به صحرا دادند آن بیگانگیست این کلمه یادگار است از سلطان الفقرا عظم الله قدره .
مکتوبات و مجالس سبعه ( مفتح البواب 6 ص 14-12)