با یورش ظقرنمون قافله روشنایی وگرمی وحرارت ،وچیره گی فصل رویش وزایش در شصتمین روز کمر فصل خمود وجمود وظلمت ویخبندان زمستان شکسته لاله ها در چمن ها ودمن ها وکوه صحرا ها به عنوان پیشقراولان بهار از زیر برف وبیداد زمستان سر بلند کردند.
فصل بیداد سرما در کشور ما ،از روز اول ماه جدی آغاز گردیده ،چهل روز اول را که شامل سی روز ماه جدی وده روز ماه دلو میشود، درنهایت سردی وبیداد حکومت میکند.در روز چهلم پرنده یی به نام (چل چروکه) طلسم استبدادسرما را شکسته وارد دامنه های هندوکش در مناطق گلبهار،کوهستان ،صیادان ،کوهدامن و…در سواحل دریا های پنجشیر ،شتل ،سالنگ وغوربند میشود. روز هژده بهمن یعنی هشت روز بعد از آن هژده نوع پرنده شامل قره قوش ،چوچلی،سابوق و…وارد سواحل این دریاها در مناطق کوهدامن وکوهستان زمین میشود وبه این ترتیب با گذشت چله کلان ، بیست روز بهمن که چله خورد نامیده میشود ، روز سی ماه دلو قهر زمستان به پایان میرسد.که با پیچیدن غرش پیروزمندانه صدای رعد وبرق در کوه های خواجه الیاس وجبل سراج و سالنگ وخمزرگر وریگروان وخواجه سیاران وشکردره وگلدره وغازه وپغمان، که آن را در فرهنگ عامیانه بابه غرغری مینامند داستان استبداد فصل زمستان شصت روز پس از اول جدی به عنوان روز شصت وشکست پایان یافته، در بستر زمان دفن میشود ولاله ها با سرزدن از زیر خاک این پیام را به دهاقین به عنوان مژده پیروزی به ارمغان میآورند بیایید این مژده پیروزی را در شعر استاد ابراهیم صفا بخوانیم.
من لاله ی آزادم ، خود رویم و خود بویم
در دشت مکان دارم، هم فطرت آهویم
آبم نم باران است ، فارغ ز لب جویم
تنگ است محیط آن جا،در باغ نمی رویم
من لاله ی آزادم ، خود رویم و خود بویم
از خون رگ خویش است ،گررنگ به رخ دارم
مشّاطه نمی خواهد زیبایی رخسارم
بر ساقه ی خود ثابت ، فارغ ز مددکارم
نی در طلب یارم ، نی در غم اغیارم
من لاله ی آزادم ، خود رویم و خود بویم
هر صبح نسیم آید ، بر قصد طواف من
آهو برگان را چشم، از دیدن من روشن
سوزنده چراغستم ، در گوشه ى این مامن
پروانه بسى دارم ، سرگشته به پیرامن
من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم
ازجلوه ى سبز و سرخ ، طرح چمنى ریزم
گشته است ختن صحرا ، از بوى دلاویزم
خم میشوم ازمستى،هرلحظه ومى خیزم
سر تا به قدم نازم ، پا تا به سر انگیزم
من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم
جوش مى و مستى بین، در چهره ى گلگونم
داغ است نشان عشق، در سینه ى پرخونم
آزاده و سرمستم ،خو کرده به هامونم
رانده ست جنون عشق ، از شهر به افسونم
من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم
از سعى کسى منّت بر خود نپذیرم من
قید چمن و گلشن ، بر خویش نگیرم من
بر فطرت خود نازم ، وارسته ضمیرم من
آزاده برون آیم ، آزاده بمیرم من
من لاله ى آزادم ، خود رویم و خود بویم