خاطره هنرمندهزار چهره سینما رضا بیک ایمانوردی که با مهاجرت به امریکا کارش به دریوری کشید!

حقا که آواز دهل شنیدن از دور خوش است.

چهارسال از انقلاب میگذشت که باجیب خالی مخفیانه از ایران خارج شدم و به ترکیه رفتم… نمیخواستم مدت زیادی در آنجا بمانم چون همیشه بعنوان یک آرتیست معروف و ثروتمند ایرانی به آن کشور سفر کرده بودم.. هنرمندان و مردم ترکیه منرا بعنوان یک بازیگر لارژ و طراز اول ایران میشناختند.. دوست نداشتم انوقت که یکباره از طرف مسئولان کشور خودم کنار گذاشته شده بودم و دیگر جایی دروطنم نداشتم و با شرایطی کاملاً متضاد با گذشته به ترکیه رفته بودم کسی مرا ببیند… البته کافی بود که یک اشاره کنم تا بدون کوچکترین زحمتی در عرض چندساعت میلیونها تومان پول برای من جمع شود و یا همانجا بمانم و فیلم بازی کنم چون همه هنرمندان ترک و مردم ترکیه منرا میشناختند و فیلمهای موفق زیادی برایشان بازی کرده بودم ولی اینرا دوست نداشتم… شخصیت و عرق ملی من بمن این اجازه را نمیداد…. نمیخواستم شخصیت قهرمانی خودم را در ذهن مردم کشورم خراب کنم، همچنین میخواستم همان چهره ای که همیشه در خارج از کشورداشتم بهمان شکل حفظ شود… بدون تماس با هنرمندان ترک سریعاً به آلمان و از آنجا به امریکا مهاجرت کردم… دراینجا هم پیشنهادات زیادی از هالیوود داشتم ولی چطور میتوانستم بعد از سالها نقش اول بودن حالا بروم درفیلمهای آمریکایی نقشهای کوچک و حقیر و یا در تضاد با منافع ملی کشور و مردمم بازی کنم!!!! اینکار را درست نمیدانستم….

بخاطر همین رفتم سراغ رانندگی کامیون و به اینکارهم افتخار میکنم، رنجهای زیادی کشیدم، تصادف کردم، در زمستان روی یخ سُر خوردم، راهم را گم کردم وهزارو یک مشکل دیگر که برایم پیش آمد ولی خوشحالم که از جسمم مایه گذاشتم نه از هنرم… احساس میکنم پیش مردمی که هنوز منرا بعنوان قهرمان خودشان میشناسند روسفیدم…(مردهزارچهره زنده یاد رضابیک ایمانوردی)

ما ملت هیچوقت فرق بین خادم و خائن رو نفهمیدیم.فرق بین هنرمند واقعی و ارزشمند و امثال ده نمکی ها و شریفی نیا و خیلی های دیگه.در خاطرات رضا بیک خواندیم که تمام این سختی ها را برای مردمش به جان خرید ولی آیا این مردم لایق این محبت بودند در خاطرات خانم فروزان هنرپیشه قبل از انقلاب خواندم از روزهای سختی می‌گفت که در دهه شصت در ایران داشته و به قول خودش تحمل کرده، روزهایی که دیگر برایش هورا نمی‌کشیدند و در میوه فروشی محل به صورتش آب دهان می‌انداختند، فاصلهٔ آن هورا و این آب دهان فقط یک چند ماه بود.

Hoasen Zarif‎

to

موسیقی، اشعار و تصاویر زیبا Music, beautiful pictures and poetries

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s