ناگفته های زندگی فردین از زبان سیاوش فردین

سیاوش فردین میگوید:

متولد 1335 و فرزند دوم محمد علی فردین هستم. زمانی كه بدنیا آمدم پدرم كشتی را كنار گذاشته بود. آنزمان كشتی‌ گیری مطرح بود و مدال نقره داشت تا اینكه 1 سال بعد وارد سینما شد و اولین فیلمش بنام چشمه آب حیات را بازی كرد. 6-7 سال طول كشید تا در سینما مطرح شد و همواره برای رسیدن به جایگاهش در سینما تلاش كرد.

 

تا 8 سالگی خاطره ای به یاد ندارم تا زمانی كه پدر در فیلم گنج قارون به ایفای نقش پرداخت. در روزهای اكران فیلم، وقتی سینماهای شلوغ شهر را دیدم، تازه متوجه شدم اینهمه استقبال به خاطر پدرم هست. كم‌ كم با حضور خبرنگارها در خانه و محل كار پدر مواجه شدیم. این موضوع نشان میداد او چقدر در میان مردم محبوب است.

 

شخصیت پدرم از قبل معروف شدن تا بعد از آن، كوچكترین تغییری نكرد و فقط بواسطه حضورش در سینما محبوب شد و اخبار زندگیش بازتاب وسیع پیدا كرد. پدرم هیچ گاه برای خانواده‌اش كم نگذاشت و هرگز نبودِ او را حس نكردیم چون مسائل كاری را از زندگی خانوادگی متمایز میکرد.

 

آن زمان سینمای فردین یک برند محسوب میشد. این درست كه بهروز وثوق و ملک مطیعی در آن سالها حضور موثری در سینما داشتند اما حداقل ما به عنوان خانواده فردین، پدر را بی‌رقیب میدانستیم. همانطور كه دستمزد او در سینما معین میكرد جایگاهش چقدر متفاوت از سایر هنرمندان است البته احترام همكارانش همیشه محفوظ بود و هیچوقت نسبت به هنرمندی احساس برتری نمیكرد.

 

بعد از انقلاب و بدلیل عدم کار در سینما اجازه نداد این اتفاق تاثیری منفی در خانواده بگذارد. ما هم مثل بسیاری خانواده‌ ها از نظر مالی افت كردیم. تا قبل از انقلاب خانواده مرفهی بودیم. بعد از آن بدلیل جریمه‌ هایی كه پدر باید پرداخت می كرد با مشكلاتی مواجه شدیم. او شركائی داشت كه از ایران رفته بودند و بدهی‌ هایشان به گردن پدر افتاده بود. همه این اتفاقها باعث شد تا تصمیم گرفت شغل دیگری انتخاب كند و فرش‌ فروشی در میدان ونک باز كرد كه بعدها همان مغازه به قنادی تبدیل شد.

 

پدرم از قدیم عاشق فرش بود و در خانه ما همیشه بیش از متراژ خانه فرش بود كه آنها را روی هم می‌انداختیم. او هر شهری مثل: اصفهان، تبریز و کاشان و کرمان میرفت چند تخته فرش با خودش می‌ آورد. او دستی در هنر داشت و نقاشی هم میكشید. بهمین خاطر نقوش فرش همیشه برایش جذاب بود.

 

جالب اینكه در کار جدیدش هم موفق و متفاوت عمل كرد. دكور مغازه فرش‌ فروشی فردین بسیار متفاوت از سایر مغازه‌ها بود. از آن پس تغییر و تحول عمده‌ای در فرش‌ فروشیها بوجود آمد. البته فرش‌ فروشی را هم بعد از مدتی به قنادی تبدیل كرد. زمانی بود كه زیرخاكی در فرش‌فروشی و آنتیک فروشیها معامله میشد و پدر تصمیم گرفت تا مسئله‌ ای پیش نیامده مغازه را به قنادی تبدیل كند.

 

پدربزرگم كارمند اداره تسلیحات بود و در خیابان ری باربند سازی داشت. شرایط مالی متوسط او بعد از اینكه پدر وارد سینما شد، تغییر كرد. پدر در انجام هر كاری بسیار موفق بود، از كشتی و فرش‌‌فروشی گرفته تا نفوذی كه در سینما داشت. به هیچ‌وجه بعد از انقلاب افسردگی نگرفت البته از این قبیل شایعات زیاد مطرح شد.

 

برای خودم هم جالب بود كه چقدر تغییر شغل برای او آسان بود. هر تصمیمی كه میگرفت اجرا میكرد و به نتیجه مطلوب هم میرسید البته برای او هم با توجه به موفقیتش در سینما، جدائی آسان نبود این موضوع هرگز باعث نشد زندگی اصلی را كنار بگذارد و خانه‌ نشین شود. این قضیه برای بسیاری از هنرمندان بزرگ دنیا هم اتفاق افتاد اما او بدلیل سابقه كشتی و روحیه ورزشكاری این اجازه را به خودش نداد كه زندگی روزمره را رها كند و خانه‌ نشین شود.

 

نارملا عین‌الدین:

شب قبل از فوت فردین، شام ‌مهمانشان بودیم. همه‌ چیز مثل همیشه بود و فقط به نسبت روزهای قبل كمتر صحبت كرد. فردای آن روز ساعت 4 بعدازظهر بچه‌ها را با سیاوش پارک برده بودیم كه برادر همسرم به سیاوش زنگ زد و ناگهان خبر داد كه پدر فوت شده، سیاوش شوكه شد، به منزلشان رفتیم.

 

همسرش تعریف كرد كه از ظهر همان روز احساس درد داشت و فكر میكرد یک معده‌ درد ساده است البته حال عمومی‌ اش خوب بود و فقط درد کمی در قفسه سینه احساس می كرد. اورژانس آمد و تشخیص داد كه ممكن است از قلبش باشد. تا اینكه قرص نیتروگلیسیرین خورد و خوابید. همسرش دائم به او سر میزد و حالش مساعد بود تااینكه برای خوردن قهوه صدایش كرد و فهمید كه آرام و بی‌‌سروصدا فوت كرده‌ است.

 

سیاوش فردین:

پدر روزهای آخر در سلامت كامل بود و ورزش می كرد، البته این اواخر استرس كاری داشت و درگیر دادستانی هم بود كه در نهایت سینما جمهوری فعلی واگذار شد. پدرم مشكلی با این موضوع نداشت اما خواهرها و برادرم معتقد بودند نباید این سینما واگذار شود و برای این موضوع تمام تلاشمان را کردیم كه البته تمام دغدغه‌ ها و استرس‌هایش برای پدر بود.

 

قبل از فوتش هم چند بار شایعه كردند كه فردین فوت شده. برای پدر مهم نبود و گاهی میخندید و میگفت: بعضیها عادت به این كار دارند. فوتش از طریق رادیو اعلام شد. 2 ساعت بعد، از شبكه‌ های مختلف برای پوشش این خبر به خانه‌ مان آمدند. مراسم خاكسپاری بسیار شلوغ شد. جالب اینكه خیلی ها اصلاً نمیدانستند او در ایران زندگی میكند.

 

نارملا عین الدین:

موضوعی كه همیشه در خاطرمان میمانَد زمانی است كه او را از غسالخانه آوردند. هوا كاملا آفتابی بود اما به محض این كه جسم با خاک تماس پیدا كرد، باران گرفت. انگار آسمان هم برایش گریست و بعد هم بلافاصله آفتاب شد.

 

سیاوش فردین:

از همان سالهای كودكی رفت‌ و آمد زیادی با تختی داشتیم. دوستی آنها بسیار عمیق بود. تمام اطرافیان هم این موضوع را میدانستند. قبل از فوت تختی جائی ‌مهمان بودیم، وقتی بخانه رسیدیم خدمتكار گفت: آقای تختی 2 بار تماس گرفته. متاسفانه صبح روز بعد پدرم با مادرم تماس گرفت و گفت: تختی فوت شده. مادرم شوكه شد. تختی از وقتی ازدواج كرد تا زمان فوتش هفته‌ ای 3-4 روز به خانه ما می‌آمد و ارتباط خوبی با ما داشت.

 

نارملا عین‌الدین:

وقتی به فردین پیشنهاد ایفای نقش تختی را دادند، او گفت: بجای تختی بازی نمیكنم اما به شرطی این پیشنهاد را قبول میكنم كه كارگردان این فیلم خودم باشم.

 

سیاوش فردین:

سال 55 همراه خواهر بزرگم برای تحصیل به آمریكا رفتم و 13 سال آنجا بودیم. در ابتدا قرار بود برای یکدوره چند ساله تحصیلات تكمیلی به آمریكا برویم كه با انقلاب همزمان شد. سكونت درآنجا بسیار سخت گذشت اما مسائلی وجود داشت كه پدر ترجیح میداد فعلا همان جا بمانیم. در رشته بازرگانی تحصیل كردم. هیچ علاقه‌ای به این رشته نداشتم. از كودكی با هنر بزرگ شدم بهمین خاطر علاقه داشتم در یكی از رشته‌ های هنری تحصیل كنم و شغل پدر را ادامه دهم اما مادرم مخالف بود.

 

بیاد دارم یک روز در خانه بودیم و پدرم سناریوئی را كه خود نوشته بود برایم میخواند تا بازی كنم. مادرم از راه رسید و با داد و فریاد گفت: به هیچ‌ وجه نباید بچه‌ها وارد هنر و سینما شوند. مادر از عالم هنر دل خوشی نداشت. همین طور تحمل دوری از پدر و محیط سینما برای مادر سخت بود. همیشه با مسائل مختلفی مواجه بود كه زندگی روزمره برایش سخت شده بود. آمریكا ماندیم تا اینكه به درخواست پدر به ایران بازگشتیم. خواهرم همان جا ازدواج كرده بود و من زودتر به ایران آمدم تا اینكه پدر به او هم گفت: با خانواده به ایران بازگرد.

 

بعد از گذشت اینهمه سال گاهی فكر میكنم كاش وارد حیطه هنر شده بودم. در آمریكا هم میتوانستم تحصیلاتم را در هنر ادامه دهم و مادرم متوجه نشود اما بدلیل احترامی كه برای او قائل بودم، نمیخواستم به گوشش برسد و ناراحت شود. هنوز هم فكر میكنم در رشته‌ های هنری موفقیت بیشتری در انتظارم بود.

 

یک سال بعد از بازگشت به ایران با همسرم آشنا شدم. چند بار قبل از آشنایی با او پیشنهادهائی از طرف خانواده مطرح شد كه نپسندیدم. برای اولین‌ بار همسرم را در مغازه فرش‌ فروشی پدرم دیدم. به اتفاق خانواده برای خرید فرش آمده بودند و زمانی كه دیدمشان با همان نگاه اول عاشق شدم. موضوع را با پدر مطرح كردم. بسیار استقبال كرد و این آشنائی ادامه پیدا كرد. آن زمان 34 ساله بودم و با این وجود هنوز قصد ازدواج نداشتم اما وقتی نارملا را دیدم نتوانستم صبر كنم.

 

نارملا عین‌الدین:

هنوز هم به این موضوع فكر میكنم كه نیمه گمشده ام در دنیا سیاوش بود. شاید اگر در زندگی با او آشنا نمیشدم اصلاً ازدواج نمیكردم. بیاد دارم همراه پدر و مادرم برای خرید فرش به مغازه فردین رفتیم كه سیاوش را به پدرم معرفی كردند. در همان نگاه اول از حجب و حیای سیاوش خوشم آمد. بسیار سر به زیر بود و در عین حال ابهت مردانه خاصی داشت.

 

این مسائل را در اولین دیدار متوجه شده و روزبروز بیشتر با شخصیت منحصر بفردش آشنا شدم. 6 ماه با هم معاشرت كردیم و با خلق‌وخوی هم آشنا شدیم. بسیاری از خصوصیات فردین در سیاوش هم وجود دارد، مثل: وفاداری، خانواده‌ دوستی و احساس مسئولیت. همه‌ چیزهای خوب و ایده‌آلی را كه برای یک دختر مهم است، سیاوش داشت.

 

17 سال داشتم كه ازدواج كردم و خوشحالم از اینكه عروس این خانواده‌ ام. كسانی كه از نزدیک با فردین آشنا بودند، می دانند چه طبع بلندی داشت. رابطه من به عنوان تنها عروس خانواده با فردین بسیار محترمانه و در چارچوب خاصی بود. با اینكه بسیار اجتماعی و خوش‌ صحبت بود، جذبه خاصی هم داشت.

 

گاهی كه با خانه ما تماس میگرفت تا با همسرم صحبت كند، سیاوش حتی در زمان تماس تلفنی هم ایستاده با پدرش صحبت میكرد. او را همیشه با عنوان آقای فردین خطاب میكردم و هرگز مثل بچه‌ هایشان جرات نداشتم پدر جان صدایشان كنم. من مثل همسرم در خانواده‌ ای هنرمند بزرگ نشدم، اما فردین را از بچگی بعنوان هنرمندی محبوب میشناختم. او در 3 كلمه شخصیتی گرم، دوست‌ داشتنی و پرابهت داشت.

 

بهترین خاطره‌ای كه از او بیاد دارم مربوط به روزی است كه به سینما جمهوری که آنزمان متعلق به فردین بود، رفتم. یک نقاشی سیاه‌ قلم از چهره او در دفترش بود. تا چشمم به آن افتاد به فردین گفتم: این تابلوی سیاه قلم بی‌نظیر است.

از من پرسید: از تابلو خوشت آمده ؟ گفتم: خیلی زیاد.

به خانه برگشتم و 2 ساعت بعد او آن تابلوی بزرگ را با وانت برایم فرستاد.

 

حنا فردین:

اولین نوه پسری فردین هستم. 7ساله بودم كه پدربزرگ فوت كرد اما خاطرات زیادی از او در ذهن دارم. هر بار كه به خانه ما می‌ آمد فیلمی جدید با خودش می‌آورد تا ببینیم. آخرین فیلمی كه دیدیم یاقوت سه چشم بود. به نظرم استاندارد فیلمهایی كه پدربزرگم بازی كرده با توجه به اینكه تحصیلات خودم هم در زمینه كارگردانی است به نسبت باقی فیلمهای كلاسیک ایرانی بسیار متفاوت است.

 

كارشناس ارشد رشته كارگردانی از دانشگاه سوره هستم و 7 فیلم كوتاه ساخته‌ام كه 2 فیلم در جشنواره كودكان جایزه گرفت. بار مسئولیت نوه فردین بودن خیلی بالاست. اساتیدم در دانشگاه به پدربزرگم بسیار ارادت دارند و برای من خیلی ارزشمند است كه در فضای آكادمیک هم این احساس وجود دارد.

 

ترجیح میدهم كارگردانی را ادامه دهم البته بازیگری را هم دوست دارم اما تا به حال فیلمنامه‌ ای پیشنهاد نشده كه آنرا بپسندم و دوست داشته باشم. سالهاست فیلمنامه‌ های زیادی پیشنهاد میشود اما نوه فردین بودن اجازه نمیدهد هر نقشی را قبول كنم، البته باز هم كارگردانی برای من اولویت دارد.

 

سیاوش فردین:

چهره و استایل فردین در عین اینكه بازیگر توانمندی بود، در موفقیتش نیز بسیار تاثیرگذار بود. ورزشكار بودنش در نقش آفرینی‌ اش تاثیر مثبت داشت. بخصوص خنده خاص او كه بسیار محبوب بود. فیلمهایی مثل غزل كه در آن تغییر چهره داد مثل فیلمهای دیگر مورد استقبال قرار نگرفت چون همه پدرم را با همان چهره و استایل دوست داشتند.

 

نارملا عین الدین:

برای جذابیت تنها زیبایی كافی نیست. بازیگر موفق در كنار زیبائی، باید منش خوبی داشته باشد تا بین مردم جذاب و محبوب شود. بسیاری از بازیگران، چه خارجی و چه ایرانی زیبا هستند اما دلنشین نیستند. فردین در كنار چهره و اندام متناسب ویژگی‌ های رفتاری ارزشمندی هم داشت. در واقع زیبائی درونش نمود بیرونی پیدا كرده بود.

 

حنا فردین:

برای ستاره شدن در سینما، چهره سوای قدرت بازیگری نیست البته به لحاظ توانائی بازیگری هم، پدربزرگم با حضور در فیلمهائی مثل باباشمل این توانائی را بخوبی به رخ كشید.

 

(مجله زندگی ایده‌آل)

دوستداران طبيعت و محيط زيست

 

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s