من، (تو) ام…

این سروده (کارو) قبل از همه به کسانی میخواند که درنظام های امروزی وگذشته  به گفته (کارو) به هر( دری) که زده اند سرشان شکسته ، وبه جا که( سر) زده اند (دری) به روی شان بسته شده، بنابرا ن تصمیم گرفته اند که : نه دگر( سر) زنند به (دری) ،ونه دگر( در) زنند به (سری) چون روح (در) به (در) شان از (سر) و(در) زدن خسته شده.

من، (تو) ام…

کارو

 

هیچکس را نداشت

و حتی

ناکسی را …

به باغها پناه برد…

به تمامی درختهای از ریشه رمیده ی آفتاب ندیده

به خاک افتاده گلهای خزان زده ی پاییز روییده

گفت: باور تان باد، من باغبانم …

مسخره اش کردند …

 

به دریا پناه برد…

مسحور از خود رمیدنها، خرامیدنها و

-در بستر تبدار سواحل –

آرمیدنهای امواج

به قایق های بادبان گم کرده گفت:

باورتان باد، من بادبانم…

مسخره اش کردند…

 

 

به آسمانها پناه برد…

مقهور عظمت ستاره های  سیاره ساز و،

زندگی پرداز و ،

همیشه سر زنده

به تمامی ابرهای خانه بر دوش و پراکنده

گفت: باورتان باد،

من اشک از دیده فرو نغلتیده آسمانم…

مسخره اش کردند…

 

 

به کتابهای تالیف نشده پناه برد…

گفت: من، نه باغبان،

نه، بادبان

نه، از یاد رفته سرشک دیده آسمان

که متن روی کار نیامده ی یک داستانم…

مسخره اش کردند…

 

 

به (خود) ش پناه برد

گفت: باورت باد، من،(تو)ام …

وگریست…

 

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s