مکن که آه فقیری شبی برون تازد/
هزار همچو تو از خانمان بر اندازد/
ز تیر آه یتیمان مگر نمیترسی؟/
ز سوز سینه پیری که ناوک اندارد/
حذر نمای از آن ناله ی سحر گاهی/
که گر به کوه زند روزنی در آن سازد/
به وقت نیمه شبی گر بگوید ای الله/
فغان و ناله به عرش و ملایک اندازد/
هزار جوشن فولاد اگر بپوشی تو
ز آه گرم فقیری چو موم بگدازد
متاز بر سر مظلوم ساکن ای ظالم
که دست فتنه ایام بر سرت تازد
اگر بهل نکند ساحل ستمدیده
جزا دهنده ترا در جهنم اندازد
ز بار جور لئیمان منال عبدالله
که گر خسی بزند کردگار بنوازد
خواجه عبدالله انصاری