
جز درد وداغ نیست به دکان عشقری/جنس نشاط میطلبی پیش تر برو
در اخر جاده سنگ تراشی در شور بازار کابل (صوفی عشقری )مردی باریک اندام با چهره نورانی و لنگی و چپن در غرفه چوبی رنگ رو رفته و شکسته ی چهار زانو نشسته بود و چشم براه عابرین بود. گاهی دوستانی که حرف دلش را میدانست نزدش میامد و مینشست و گاهی مشتری های همیشه گی او پیشش میامد و پوری های تاب خورده کوچک … ادامه خواندن جز درد وداغ نیست به دکان عشقری/جنس نشاط میطلبی پیش تر برو