ده دستور نویسندگی2

شماره(177) چهارشنبه 7 جوزا 1393/ 28 می 2014
حسن کامشاد
هلن‌ دان‌مور (Helen Dunmore)
1. هر روز هنگامی‌ به‌ نوشتن‌ پایان‌ ده‌ که‌ هنوز می‌خواهی‌ ادامه‌ دهی‌.
2. به‌ آن‌چه‌ نوشته‌ای‌ گوش‌ فراده‌. آهنگی‌ ناموزون‌ در میان‌ گفت‌وگوها شاید نشانگر این‌ است‌ که‌ هنوز شخصیت‌های‌ داستان‌ را به‌ اندازة‌ کافی‌ نشناخته‌ای‌ تا صدای‌ آن‌ها باشی‌.
3. نامه‌های‌ جان‌ کیتس‌ [شاعر غنایی‌ انگلیسی‌] را بخوان‌.
4. نوشته‌ات‌ را دوباره‌ بخوان‌، دوباره‌ بنویس‌، باز بخوان‌، باز بنویس‌. اگر هنوز هم‌ کارساز نیست‌، بیندازش‌ دور. احساس‌ آسودگی‌ خواهی‌ کرد، تو که‌ نمی‌خواهی‌ انبوهی‌ نعشِ داستان‌ و شعر، که‌ همه‌ چیز دارند جز جان‌ روی‌ دستت‌ بماند.
5. شعر از بَر کن‌.
6. به‌ سازمان‌های‌ حرفه‌ای‌ پیش‌برندة‌ حقوق‌ جمعی‌ نویسندگان‌ بپیوند.
7. هرگاه‌ در نوشته‌ات‌ به‌ معضلی‌ برخوردی‌ برو به‌ گردشی‌ طولانی‌، گره‌ کار معمولاً گشوده‌ می‌شود.
8. اگر بیم‌ داری‌ که‌ مواظبت‌ از فرزندان‌ و خانوار به‌ نویسندگی‌ات‌ لطمه‌ می‌زند، به‌ ج‌ جی‌ بالارد (J G Ballard) بیندیش‌ [همسر بالارد زودهنگام‌ جان‌ سپرد و او خود سه‌ فرزند خردسالش‌ را بزرگ‌ کرد. م]
9. دل‌نگران‌ نسل‌های‌ آینده‌ نباش‌ همان‌طور که‌ لارکین‌ (که‌ احساساتی‌ نبود) گفت‌ «آن‌ چه‌ از ما بر جا می‌ماند محبت‌ است‌».
جف‌ دایر (Geoff Dyer)
1. هرگز در فکر امکانات‌ تجارتی‌ کارت‌ مباش‌. بگذار کارگزاران‌ و سردبیران‌ جوش‌ این‌جور چیزها را بزنند یا نزنند. به‌ ناشر امریکایی‌ام‌ می‌گویم‌: «دارم‌ کتابی‌ می‌نویسم‌ چنان‌ ملال‌آور، با مشتری‌ بسیار کم‌، که‌ اگر آن‌ را منتشر کنی‌ احتمالاً شغل‌ات‌ را از دست‌ می‌دهی‌». می‌گوید «این‌ درست‌ آن‌ چیزی‌ است‌ که‌ به‌ من‌ دل‌گرمی‌ می‌دهد در شغلم‌ بمانم‌».
2. در ملاء عام‌ چیز ننویس‌. من‌ در اوائل‌ دهة‌ ۱۹۹۰ رفتم‌ در پاریس‌ زندگی‌ کنم‌. علت‌ همان‌ بهانه‌های‌ همیشگی‌ نویسندگان‌ بود: آن‌ روزها در انگلیس‌ اگر تو را گیر می‌آوردند که‌ در میخانه‌ای‌ چیز می‌نویسی‌ تو سرت‌ می‌زدند، در حالی‌ که‌ در پاریس‌ کافه‌ جای‌ نویسندگی‌ بود. از آن‌ پس‌ من‌ نوعی‌ بیزاری‌ از این‌ عمل‌ پیدا کرده‌ام‌. عقیده‌ام‌ حالا این‌ است‌ که‌ نویسندگی‌ باید صرفاً در خلوت‌ انجام‌ گیرد مثل‌ هر عمل‌ «پالندگی‌» دیگر.
3. یکی‌ از آن‌ نویسندگانی‌ نباش‌ که‌ خود را محکوم‌ می‌کنند همه‌ عمر دنبال‌ نابوکف‌ موس‌موس‌ کنند.
4. اگر با کامپیوتر چیز می‌نویسی‌، دائم‌ غلط‌گیر خودکار دستگاه‌ات‌ را بهبود و گسترش‌ ده‌. تنها دلیلی‌ که‌ من‌ به‌ کامپیوتر فکسنی‌ام‌ وفادار مانده‌ام‌ این‌ است‌ که‌ مهارت‌ و ابتکار بسیار صرف‌ ساختنِ پرونده‌های‌ خودتصحیح‌کن‌ تاریخ‌ ادبیات‌ آن‌ کرده‌ام‌. با چند ضربة‌ کلیدی‌ کوتاه‌ واژه‌ها کامل‌ و با املای‌ درست‌ پدیدار می‌شوند: «ماک‌» می‌شود «ماکیاولی‌»، «فوی‌» می‌شود «فوتوگرافی‌» الخ‌. نبوغ‌!
5. یک‌ دفتر خاطرات‌ نگهدار. بزرگ‌ترین‌ افسوس‌ زندگی‌ نویسندگی‌ من‌ این‌ است‌ که‌ هیچ‌گاه‌ دفتر خاطرات‌ نداشتم‌ یا روزانه‌نویسی‌ نکردم‌.
6. تأسف‌ خوردن‌ بد نیست‌. تأسف‌ سوختِ کار است‌. وقتی‌ روی‌ کاغذ آمد شعله‌ می‌کشد، شوق‌ و آرزو می‌آفریند.
7. پیوسته‌ بیش‌ از یک‌ اندیشه‌ در سر بپروران‌. اگر گزینه‌ بین‌ کتاب‌ نوشتن‌ باشد و بی‌کار نشستن‌ من‌ همیشه‌ دومی‌ را برمی‌گزینم‌. فقط‌ هنگامی‌ که‌ یک‌ اندیشه‌ برای‌ دو کتاب‌ در سر دارم‌، یکی‌ را بر دیگری‌ رجحان‌ می‌نهم‌، یعنی‌ همیشه‌ باید حس‌ کنم‌ که‌ دارم‌ از چیزی‌ چشم‌ می‌پوشم‌.
8. از کلیشه‌ پرهیز کن‌ و نه‌ تنها کلیشه‌هایی‌ که‌ مارتین‌ ایمیس‌ به‌ جنگ‌شان‌ برخاسته‌ است‌. کلیشه‌ هم‌ در بیان‌ هست‌ هم‌ در پاسخ‌. کلیشة‌ مشاهده‌ داریم‌ و کلیشة‌ اندیشه‌ و حتی‌ کلیشة‌ استنباط‌. بسیاری‌ از رمان‌ها، حتی‌ شماری‌ از آن‌ها که‌ خوب‌ نوشته‌ شده‌اند، در شکل‌ کلیشه‌اند و با کلیشه‌های‌ مورد انتظار وفق‌ می‌دهند.
9. هر روز بنویس‌. خود را عادت‌ بده‌ که‌ مشاهدات‌ات‌ را به‌ قلم‌ بیاری‌ تا این‌ عادت‌ رفته‌ رفته‌ فطرت‌ گردد. این‌ مهم‌ترین‌ همة‌ دستورهاست‌ و، طبعاً، من‌ از آن‌ پیروی‌ نمی‌کنم‌.
10. هیچ‌گاه‌ سوار دوچرخه‌ای‌ نشو که‌ ترمزهایش‌ گرفته‌ است‌. اگر مطلبی‌ بیش‌ از حد دشوار می‌نماید، رهایش‌ کن‌ و به‌ کاری‌ دیگر بپرداز. سعی‌ کن‌ بدون‌ پافشاری‌ زندگی‌ کنی‌. اما پشتِ‌کار را بگیر. من‌ در دهة‌ سی‌ام‌ عمرم‌ به‌ باشگاه‌ ورزشی‌ می‌رفتم‌ اگرچه‌ از این‌ کار نفرت‌ داشتم‌. مقصودم‌ از ورزش‌ کردن‌ عقب‌انداختن‌ روزی‌ بود که‌ دیگر نتوانم‌ ورزش‌ بکنم‌. نوشتن‌ نیز برای‌ من‌ همین‌ حال‌ را دارد: راهی‌ است‌ برای‌ عقب‌انداختن‌ روزی‌ که‌ دیگر نتوانم‌ بنویسم‌، روزی‌ که‌ گرفتار افسردگی‌ چنان‌ عمیقی‌ خواهم‌ شد که‌ رستگاری‌ مطلق‌ است‌.
استر فروید (Esther Freud)
1. تشبیه‌ها و استعاره‌ها را کنار گذار. من‌ در نخستین‌ کتابی‌ که‌ نوشتم‌ به‌ خود قول‌ دادم‌ چیزی‌ از این‌ قماش‌ به‌ کار نبرم‌ اما در غروب‌گاهی،‌ در فصل‌ یازدهم،‌ این‌ تعهد را زیر پا نهادم‌. و هنوز هم‌ هر وقت‌ آن‌ را می‌بینم‌ خجالت‌ می‌کشم‌.
2. داستان‌ نیازمند ضرباهنگ‌ است‌. بلند بلند آن‌ را برای‌ خود بخوان‌. اگر بارقه‌ای‌ از سحر و جادو در آن‌ ندیدی‌، چیزی‌ کسر دارد.
3. ویرایش‌ مهم‌ترین‌ کار است‌. تا آنجا که‌ بتوانی‌ حذف‌ کن‌. آن‌چه‌ باقی‌ می‌ماند معمولاً جان‌ می‌پذیرد.
4. ببین‌ برای‌ نوشتن‌ چه‌ وقتِ روز مناسب‌ترین‌ است‌ و بنویس‌. اجازه‌ نده‌ هیچ‌ چیز مزاحم‌ کارت‌ شود. چه‌ مانعی‌ دارد که‌ آشپزخانه‌ کثیف‌ است‌.
5. در انتظار الهام‌ ننشین‌. انضباط‌ کلید کار است‌.
6. به‌ خوانندگانت‌ اعتماد کن‌. نیاز نیست‌ همه‌ چیز را توضیح‌ بدهی‌. اگر خودت‌ به‌ راستی‌ چیزی‌ را بدانی‌، و جان‌ به‌ آن‌ بدمی‌، آن‌ها هم‌ خواهند دانست‌.
7. فراموش‌ نکن‌، حتی‌ قواعد و ضوابطِ خودت‌ نیز شکستنی‌اند.
نیل‌ گیمن‌ (Neil Gaiman)
1. بنویس‌.
2. کلمه‌ای‌ پس‌ کلمة‌ دیگر بگذار. کلمة‌ درست‌ را پیدا کن‌. بنویس‌اش‌.
3. چیزی‌ را که‌ می‌نویسی‌ تمام‌ کن‌. به‌ هر تمهیدی‌ تمامش‌ کن‌.
4. بگذارش‌ کنار. بخوانش‌ و انگار هیچ‌گاه‌ آن‌ را نخوانده‌ای‌. به‌ دوستانت‌ نشان‌اش‌ بده‌. دوستانی‌ که‌ به‌ عقیده‌شان‌ احترام‌ می‌گذاری‌ و از این‌ جور چیزها خوششان‌ می‌آید.
5. و فراموش‌ نکن‌: وقتی‌ مردم‌ می‌گویند چیزی‌ درست‌ نیست‌ و به‌ دل‌ آنها نمی‌نشیند، تقریباً همیشه‌ درست‌ می‌گویند. اما وقتی‌ که‌ می‌گویند مشکل‌ دقیقاً چیست‌ و چگونه‌ رفع‌ مشکل‌ بکن‌، تقریباً همیشه‌ نادرست‌ می‌گویند.
6. درستش‌ کن‌. یادت‌ باشد، دیر یا زود، پیش‌ از آن‌که‌ کارت‌ کمال‌ یابد، باید آن‌ را رها کنی‌، پیش‌ بروی‌ و نوشتة‌ بعدی‌ را دست‌ بگیری‌. کمال‌گرایی‌ همانند در پی‌ افق‌ دویدن‌ است‌. کارت‌ را ادامه‌ بده‌.
7. به‌ شوخی‌های‌ خود بخند.
8. دستور عمدة‌ نویسندگی‌ این‌ است‌ که‌ اگر کار را با جرأت‌ و اطمینان‌ کامل‌ انجام‌ دهی‌، اجازه‌ داری‌ هر کاری‌ می‌خواهی‌ بکنی‌. (این‌ دستور چه‌بسا در زندگی‌ هم‌ مصداق‌ داشته‌ باشد. به‌ هر حال‌ در نویسندگی‌ قطعاً صادق‌ است‌.) پس‌ داستانت‌ را آن‌ طور که‌ باید و شاید بنویس‌. صداقت‌ به‌ خرج‌ ده‌ و آن‌ را به‌ بهترین‌ وجه‌ بگو. دستور دیگری‌ خیال‌ نکنم‌ باشد، اگر هم‌ باشد اهمیتی‌ ندارد.Ÿ
بقیه در آینده

بیان دیدگاه