یادی از شادروان محمد انور انقلاب

عکس از صفحه فیسبوک غوث زلمی

انور انقلاب4

عکس از صفحه افغانستان قدیم–فیسبوک

انور انقلاب3

انور انقلاب5

 

کابل شهر رویا های ویران

انور انقلاب فرزند عبدالعزیز (مستر کچالو) یکی از برجسته ترین مشهور ترین چهره های شهر کابل قدیم بود۔

در دهه بیست و سی همه کابلیان او را میشناخت .

روز های که کابل گنجینه های نایاب را در اغوش خود میپروراند هر چند مردم کم لطف بودند اما راستی و صداقت این انسان های پاک درسی از شرف انسانیت و راستی را به میراث گذاشت۔

انور انقلاب تحصیلات عالی خود را در بخش تعلیم و تربیه زراعت در ترکیه به پایان رسانده بود۔

چهل سال در مکاتب مختلف شهر کابل تا رتبه اول به اولاد معارف تدریس ساینس و تاریخ جغرافیه و زبان انگلیسی نمود و گاه گاهی شعر هم میسرود۔

انور انقلاب به خاطر تخلص خود بار ها از طرف وزارت معارف آن وقت تهدید میشد .

او انسان واقع بین و حقیقت نگر بود

زمانی که او از انقلاب میگفت و از تحول صحبت میکرد دست های پنهان او را مشهور به مستر کچالو ساخته بود تا واژه انقلاب را به سخره بگیرند۔

کودکانی که عادت داشتند از عقبش دویده و او را مستر کچالو مستر کچالو صدا بزنند۔ کار های عجیب این مرد افسانوی برایش شان تازه گی داشت۔

مردی با لباس اروپایی بالا پوش و دریشی منظم و ریش تراشیده با کلا ه شپو همیشه که اخبار کابل تایمز در نزدش بود ۔

و وقت قدم زدن انرا مطالعه میکرد اکثراء در شهر نو کوچه قصابی فعلی که قبلاء جامی وات گفته میشد در یک سماوار بنام رمضان می امد و مینشت ۔

معلمان معارف به شکل عموم زندگی خوب نداشتند وی هم در کوچه خوابگاه که در روبه روی خانه شان خندق بزرگ بود زندگی فقیرانه داشت و بیشتر وقت یک پارچه نان خشک در جیبش بود و چاشت ها ازجیبش پاره های نان را بیرون کرده میخورد و با دیگران هم صلاح میکرد .

وی یکی از طرفداران سرسخت شاه امان الله و اصلاحاتش بود همواره گرد همایی های کوچک را به راه مینداخت و مردم را به بیداری تشویق میکرد و جوانان را متوجه مسولیت های فردیشان میکرد .

انور انقلاب عادت داشت به پول دست نمیزد همه میدانستند که معاش خود را با دستکش میگرفت و تا مادرش زنده بود تسلیم مادر میکرد و هیچگاه با خود در جیب پول نمیداشت . او هر گز با کسی دست نداده بود ولی با همه احترام داشت۔

انور انقلاب با پولدار ها جوش نمیخورد و دوست غریب و نادار بود وی سه ما زمستان را به دهقانان و زمین دارن چهاردی زمین و اطراف کابل مشوره زراعتی رایگان میداد .

انقلاب تا به اخر عمر مجرد ماند و تا به اخر به مبارزه فردی خود دوام داد .

کلاه شپو خود را به پاس قدر دانی از امان الله خان از سر دور نمیکرد هرچند مردم به او نامهای مختلف میدادند و شاگردان مکتب گریز و تعدادی او را مستر کچالو صدا میکردند تعدادی هم به این باور بودند دلیل مستر کچالو گفتنش در این بود که تا میتوانست زرع کچالو را که تا ان زمان عام نبود تشویق میکرد و در باره ارزان بودن و مفید بودن کچالو صحبت میکرد و میگفت در دیگر کشور ها کچالو یک خوراک عام است . با آنهم وی را آزار میدادند اما عصبانی نمیشد و میخندید و بلند آهنگ های اروپایی و انگلیسی و ترکی را زمزمه میکرد .

انقلاب در نهایت فقر گمنامی و بیچاره گی از دنیا رفت .

روح این مرد صادق و پاک و خدمتگار پاک شاد باد.

در اخیر چند حرفی از انقلاب:

» علت منزوی مرا تنها و تنها مطالعه فلسفی، تربیوی، روحیات، فن تربیه، اخلاق و غیره تشکیل میدهد. منزویت انسان را متفکر، بااحساس، به کمال و جمال می رساند. حتی مخترع، کاشف و نابغه بار می آورد «.

 

***

عکس از صفحه افغانستان قدیم فیسبوک

مطلب برگرفته شده از صفحه فیسبوک احمد غوث زلمی

مرد عجیبی بود

آرام راحت و سر به زیر

فقط مطالعه می کرد

می گفتند در ترکیه تحصیل کرده و به وطن برگشته

آنوقتها که ما صنف ۷ و ۸ لیسه ی استقلال بودیم

سنش حدود چهل تا پنجاه بود

می افزودند

درس تحت البحری خوانده

چه قدر دقیق بود نمی دانستم

او را همیش در پارک زرنگار نزدیک مکتب مان با دریشی و بالاپوش دراز و کلاه شپوی سیاه می دیدم

منظم و با ریش تراشیده

همیش در حال مطالعه می بود

چیزی برای من جالب بود که

با هیچکس دست نمی داد

چرا ؟

می گفتند

روزی که از ترکیه برآمده و دختری را دوست داشته و نمی توانسته همرایش ازدواج کند

چون افسر اردو بوده و افسران آن وقت حق نداشتند خانم خارجی داشته باشند

آیا به راستی افسر بود ؟

در میدان هوایی برای آخرین بار دستانش دستان او را لمس کرده

او را که دایم در رویاء هایش داشت و مشغولش

و نقش دستان او را دارد

می خواهد تا اخیر عمر آن نقش را در دستانش داشته باشد …

و من ممکن از سر حرمت به این طرز دیدش

همیش می خواستم او را هر روز ولو یکبار زیارت کنم

یادش به خیر

کسانی از احترام او را آقای انقلاب می گفتند

محمد انور انقلاب

چون گهگاهی از انقلابی حرف می زد

و اگر با کسی گپ می زد می گفت..

کچالو بکارید

از سر شوخی می گفتندش

مستر کچالو !!!

عجیب انسانی بود انسان …..انسان !

 

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s