ز قلبی که سوزد ز روزی سیاه/چو گشته به خون سیاوش تباه

ز قلبی که سوزد ز روزی سیاه/

چو گشته به خون سیاوش تباه/

نوشتم یکی نامه قصر ملل/

بگفتم غم و درد دل مستدل/

که فرزند خطاط و رسام من/

جگر گوشه قلب بریان من/

دل خاینان از صدایش به لرز/

خبر ها که می گفت دایم به طرز/

به اخبار شب ها ورا نام بود/

چو تلویزیونش شب هنگام بود/

برایش نهادند دامی به بانک/

ببردند وی را به نیرنگ زانک/

چو در بانک یما کار ودفتر گرفت

هیولای بانک تیغ اژدر گرفت

پس از کشتنش راه بانک بسته شد

خموشی گزیدند دلم خسته شد

صدای شکایت کسی نشنود

سوالات هیأت کسی نشنود

داود سیاووش

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s